وقتی از آرنولد قهرمان میسازند، ما از بایزید بیخبریم
(۰۶ آذر ۱۳۹۱)
محمدعلی اینانلو معتقد است، آنها که گذشتهای ندارند برای خود تاریخ میخرند و از˝آرنولد˝، قهرمان اسطورهای میسازند اما ما مولانا و حافظ و بایزد را نمیشناسیم.
گروه فرهنگ و ادب هنرآنلاین، گردشگری ادبی یکی از گونه های گردشگری است که مخاطبان خاص خود را دارد. افراد بسیاری دلشان می خواهد به یوش بروند تا با خانه و فضایی که نیما، پدر شعر نو در آن به دنیا آمده و بزرگ شده آشنا شوند یا خانه صادق هدایت را ببینند. هستند گردشگرانی که دلشان می خواهد توس را ببینند و روستای باژ را در نزدیکی آن؛ همان روستایی که زادگاه فردوسی بزرگ بوده و آرامگاه این بزرگ شاعر پارسیگوی در نزدیکی آن است؛ هنوز هم هستند، اندک مردمانی که کیلومترها طی میکنند تا بر مزار مهدی اخوان ثالث، فاتحه ای بخوانند یا به ظهیرالدوله بروند؛ آنجا که ایرج میرزا و ملک الشعرا بهار و رهی معیری آرمیده اند. اما در این سرزمین، زندگان حرمتی ندارند چه رسد به مردگان از این رو کمتر کسی می داند آرامگاه ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی کجاست یا در ابن بابویه و امامزاده طاهر چه کسانی آرمیده اند؟
اما گردشگری ادبی، چه معنا و مفهومی دارد؟ چرا تورهایی تعریف نشده تا گردشگر علاقهمند را با خود همراه کند در مسیری که سعدی و ناصرخسرو پیمودهاند؟ کسی چه میداند "آب رکناباد" و" گلگشت مصفا" یی که حافظ از آن سخن گفته کجاست؟ بگذریم از اینکه محمدعلی اینانلو، مستندساز و استاد طبیعت گردی پرسشهای ما را با سوالی تازه پاسخ میدهد: " کدام گردشگر؟! مگر صنعتی به نام گردشگری وجود دارد؟! "... گفتوگوی هنرآنلاین با مدیر موسسه هنر و طبیعت را به بهانه هفته گردشگری میخوانید:
گردشگری ادبی، مخاطبان خاص خودارا دارد و میتواند برای علاقهمندان به فرهنگ و ادبیات جذاب باشد. "من نوعی"، دلم میخواهد با فضایی آشنا شوم که محمود دولت آبادی در "کلیدر" تصویر کرده یا شهرها و سرزمینهایی که سعدی به آن سفر کرده است را ببینم؟
یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری در شهر استراتفورد، خانه شکسپیر است. از لحظه ورود به این خانه تا خروج از آن باید 50 تا 60 پوند پرداخت شود؛ یک جا یک صندلی قرون وسطایی گذاشتهاند که مثلا شکسپیر بر آن مینشسته و قهوه می نوشیده؛ جای دیگر تختی است که شبها چند ساعتی بر آن دراز می کشیده و استراحت می کرده اما ما از هیچ کدام از اغمکانات خود چه به لحاظ تاریخی، چه طبیعی و چه فرهنگی استفاده نمیکنیم. مسئولین سازمان میراث فرهنگی، ادعا میکنند کشور ما با وجود یک میلیون و 200 هزار اثر ثبت شده، جزو 10 کشور برتر دنیا و به لحاظ طبیعی در شمار 5 کشور نخست دنیا و چه و چه و چه است اما حقیقت این است که نه در بخش دولتی و نه در بخش خصوصی هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ آن هم در روزگاری که دنیا به درآمدی برابر با 2هزار میلیارد دلار از راه جذب گردشگر دست پیدا کرده است.
به هرحال مخاطبان گردشگری ادبی مثل هر گردشگری تخصصی دیگر، محدودهستند و آنچه اهمیت دارد برنامهریزی برای این همین افراد است؟
گردشگری ادبی را میتوان زیرمجموعه گردشگری فرهنگی و حتی گردشگری زیارتی دانست.... ایران، سرزمینی است با تاریخ و تمدن غنی؛ طبیعت بسیار زیبا و فرهنگی پربار و همه این موارد میتواند گردشگران بسیاری را جذب کند؛ تنوع اقوام و زبانها، آداب و رسوم مردم مختلف در گوشه گوشه ایران نیز میتواند به رونق گردشگری کمک کند. همانگونه که ایران، مهد شعر و ادبیات بوده است اما کسی نمیداند در روستای فریومد،"ابن یمین فریومدی" خفته که دیوانش همزمان با حمله مغول گم شد یا کمتر کسی است که بداند بر فراز تپهای در بالای همین روستا" شیخ حسن جوری" آرمیده که در برابر یکی از قدرتمندترین امپراتوریهای دنیا یعنی مقابل مغولان ایستاد و با سریال "سربداران" شناخته شد.
از شاعرانی چون حافظ و سعدی و خیام که بگذریم، افراد کمی هستند که میدانند آرامگاه ابوسعید ابوالخیر یا بایزید بسطامی کجاست؟
مگر چند درصد مردم با شعر و ادبیات آشنا هستند؟! مگر متولیان فرهنگی ما تا چه اندازه اطلاع رسانی کرده و کسی چون بایزید و ابوالحسن خرقانی را به مردم معرفی کردهاند؟ مردم به کسی یا چیزی که نشناسند، علاقهمند نمیشوند.
پس به آرمگاه حافظ یا سعدی میروند چون این دو را میشناسند؟
حداقل اینکه با نام سعدی و حافظ آشنا هستند؛ بگذریم از اینکه در سعدیه و حاظیه هم هیچ محصول فرهنگی وجود ندارد که شناخت بیشتری به مردم دهد... در آرامگاه حافظ جز دیوانی که همه جا یافت میشود چه چیز دیگری وجود دارد تا در اختیار مردم قرار گیرد؟! سالانه 15 میلیون زائر به زیارت امام رضا میرود؛ از تهران تا مشهد، هزار کیلومتر فاصله است اما چند درصد زائران با شاهرود، جنگل ابر، آرامگاه بایزید و ابوالحسن خرقانی آشنا هستند؟
مردم و نه گردشگران... در گفتههای خود کسانی که به آرامگاه حافظ و سعدی میروند را مردم علاقهمند معرفی میکنید و نه گردشگر؟
گردشگری، تعریف خاص خود را دارد. اینکه دو باجناق، سوار پراید بشوند و چادر 30 هزار تومانی خود را به باربند بندند و کوکوسبزی را هم در صندوق عقب بگذارند، گردشگر به شمار نمیآیند. گردشگر ادبی کسی نیست که به شیراز سفر میکند و به حافظیه میرود و کنار اطلسیها، تفالی به دیوان خواجه میزند؛ گردشگری باید هدفمند و درآمدزا باشد؛ در هزاره سوم، آنها که گذشتهای ندارند برای خود تاریخ میخرند و از"آرنولد"، قهرمان اسطورهای میسازند اما ما آداب و سنتهای دیرین خود را پاس نمیداریم.
صنعتی که میتواند جایگزین صادرات نفت شود؟
گلهای گلپایگان را میتوان جایگزین بشکههای نفت کرد، وقتی هر 50 شاخه گل گلپایگان ارزش مادی یک بشکه نفت را دارد. پرندهای که به "پرنده یک میلیون دلاری" معروف است در یکی از روستاهای ایران زندگی میکند اما مردم آن را نمیشناسند چرا که یک ریال از بابت حضور این پرنده در جیبشان نرفته است؛ با این وجود چطور میتوان به توسعه صنعت گردشگری فکر کرد؟!
و پیامدهای این عدم اطلاع رسانی کدام است؟
به سرقت بردن داشتههای ما، مهمترین پیامد آن است. وقتی "خلیج فارس" را "خلیج عربی" میخوانند مردم واکنش نشان میدهند چراکه خلیج فارس را میشناسند اما ابن سینا و زکریای رازی، که اسمش فریاد میزند اهل ری است، را عرب معرفی میکنند و آب از آب تکان نمیخورد. مولانا را ترک میدانند بی آن که ترکها بتوانند یک بیت از ابیات فارسی او را بخوانند. اما آنچه اهمیت دارد این که میلیونها دلار هزینه میکنند برای این که مردم دیگر مولانا را به عنوان یک شاعر ترک بشناسند؛ شهردار قونیه، 20 میلیون دلار میپردازد تا شعر مولانا به 20 زبان زنده دنیا ترجمه شود؛ ما چه میکنیم؟!
گردشگری ادبی، مقوله گستردهای است؛ بگذریم که برای بسیاری از ما تنها در زیارت آرامگاه شاعرانی چون حافظ و عطار معنی پیدا میکند؟
ما باید ببینیم منظورمان از گردشگری ادبی چیست و از این نوع گردشگری چه میخواهیم. مسلما تا اطلاع رسانی درستی وجود نداشته باشد، برنامهریزی معنی پیدا نمیکند و توری تعریف نمیشود. باز هم تکرار میکنم تا کسی ابوالحسن خرقانی را نشناسد به دیدن خرقان مشتاق نمیشود. تا کسی معنی این عبارت را درک نکند که: "هر کس به سفره بوالحسن درآید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید؛ آنکه بر خوان خدا به جانی ارزد بر سفره بوالحسن به نانی نیرزد؟! " چگونه میتواند علاقهمند به دیدن شهری شود که هنوز بی بهره از نخستین زیرساختهای گردشگری است.
تعریف شما از گردشگری به ادبیات کلاسیک و عرفان ما محدود میشود در صورتی که میتوان مسیری تعریف کرد و نوجوان و جوان امروز را با شاعران و نویسندگان معاصر آشنا کرد؛ مثلا میتوان نسل امروز را با شهرهایی که رمان "کلیدر" یا" زمین سوخته" احمد محمود در آن شکل گرفته آشنا کرد؟
نسل جوان ما بیسواد است. شعر و ادبیات را نمیشناسد و سوادش در فیس بوک و چت کردن خلاصه میشود. از اینروست که علاقهای ندارد که با "گل ممد" قهرمان کلیدر آشنا شود. ساده بگویم شناخت، علاقه میآورد و خانوادهها، آموزش و پرورش و صدا وسیما در شکلگیری این شناخت، نقش موثری دارند...ضمن این که شخصیت های معاصر چون شاملو و فروغ فرخزاد، حساسیت برانگیزند.
باز هم به نظر میرسد تعریف ما از گردشگری ادبی به آرامگاهها محدود میشود آرامگاه عطار، مهدی اخوان ثالث در صورتی که خانه فروغ فرخزاد در اهواز یا خانه منزوی در زنچان خراب میشود... فضاهایی که میتوانند به موزه تبدیل شوند یا کنتابخانه یا هر کاربری مناسب دیگری پیدا کنند
اول برادریات را ثابت بعد ادعای ارث و میراث کن... وقتی "خسرو و شیرین" نظامی، دچار ممیزی میشود چطور میتوان انتظار داشت خانه فلان شاعر یا نویسنده را به موزه یا کتابخانه تبدیل کنند؟
بعضی بر این باورند که شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ما، مانع از جذب گردشگر خارجی میشود؟
همه اینها بهانه است. رشتههای گوناگون گردشگری در کشور ما وجود دارد که با شرایط اجتماعی، سیاسی و باورهای مذهبی مردم ما هماهنگ است. چه کسی گفته بازدید از تخت جمشید، مسجد جامع اصفهان، آبشارهای لرستان و... مغایر با شرایط سیاسی و اجتماعی ماست؟ صنعت گردشگری، از جمله گردشگری ادبی، منهای زیرساختهای لازم، نیازمند بازاریابی یا "مارکتینگ" است و بازاریابی و اطلاع رسانی در این زمینه به دانش و تجربه احتیاج دارد؛ چه کسی گفته بهترین ابزار تبلیغاتی برای کشوری چون ایران، روش نادرستی است که سازمان میراث فرهنگی در پیش گرفته؟ بهتر نیست در وهله نخست با اطلاع رسانی درست و شفاف، تبلیغات منفی علیه خود را خنثی کنیم، آن وقت به ساخت تیزر و انتشار بروشور بپردازیم؟!
یعنی روشهای تبلیغی ما سنتی است و به رونق گردشگری کمک نمیکند؟
نه چه کسی گفته در هزاره سوم که روزگار علمی نگاه کردن به تبلیغات است میتوان اینچنین سنتی با همه چیز برخورد کرد؟! برای"جشن فندق" اردبیل، پوستری چاپ شده بود که در پس زمینه آن سبدی پر از فندق به چشم میخورد.کسی که این پوستر را طراحی کرده آن قدر از دانش بیبهره بوده که نمیدانسته این جشن، همانند جشن آب، نه برمبنای فروش فندق که برپایه باورهای مردم استوار است؛ بنابراین باید تفاوتی میان پوستری که برای گردشگری طراحی میشود با آنچه برای تبلیغ خشکبار سفارش داده میشود، وجود داشته باشد.
روزگاری این بحث مطرح شد که به رانندگان تاکسی آموزش داده شود تا بدانند جاذبههای گردشگری شهرشان کدام است؛ طرحی که میتوانست موفق باشد و بینتیجه ماند؟
احتمالا آن زمان معاون گردشگری سازمان میراث فرهنگی به توکیو سفر کرده و رانندهای را دیده بوده است که نقاط دیدنی شهرش را میشناخته؛ همه این حرف و حدیثها در حد شعار باقی مانده و میماند. مردم ما درپی کسب اطلاعات نیستند؛ شاید حق دارند چون ناچارند از صبح تا شب بهدنبال سیرکردن شکم خود و اهل و عیالشان باشند؛ در حالی که همین مردم با آموزش درست، میتوانند بهترین حافظان و مبلغین آثار تاریخی و طبیعی شهر خود باشند.
گفت و گو از زهره نیلی |