قصه‌سرایی، ظرفیت پنهان گردشگری/نقالی را به تاریخ سپرده و خود خفته‌ایم

(۰۶ آذر ۱۳۹۱)

رئیس هیئت مدیره انجمن راهنمایان گردشگری معتقد است، امروز قصه‌سرایی، به عنوان یک میراث معنوی جهانی شناخته می‌شود و کشورهایی همچون ترکیه و فلسطین نحوه‌ قصه‌سرایی خود را در فهرست یونسکو به ثبت رسانده‌اند و ما در عوض، قصه‌های ایرانی و قصه‌سرایی ایرانی و به عنوان بهترین نمونه، نقالی‌ شاهنامه، را به تاریخ سپرده‌ و خود خفته‌ایم.

گروه فرهنگ و ادب هنرآنلاین، "یک پری دریایی در سال‌های دور در رود راین زندگی می‌کرد. پری هر روز آوازهای زیبایی می‌خواند و ماهیگیران عاشق پیشه را به سوی خود می‌کشاند و در نهایت جانشان را می‌گرفت." این مطلب بن‌مایه‌ یک افسانه‌ آلمانی است، اما آن‌‍گونه که آرش نورآقایی می‌گوید امروز آلمانی‌ها در حاشیه‌ رود راین، مجسمه‌ای از یک پری دریایی ساخته‌اند و گردشگران تنها به خاطر افسانه‌‌ای که در مورد راین و ماهیگیران آن گفته می‌شود به دیدار این منطقه و مجسمه‌‌ معروفش می‌روند.

همچنین ایتالیایی‌ها در شهر "ورونا"، دو قبر نمادین به نام "رومئو" و "ژولیت" ساخته‌اند که هر ساله هزاران گردشگر برای دیدن این قبرها به ورونا سفر می‌کنند. این در حالی است که همه می‌دانند که رومئو و ژولیت، نام دو شخصیت افسانه‌ای نمایشنامه‌ شکسپیر است و هیچ‌کدام از این دو، وجود خارجی نداشته و ندارند.

نمونه‌ها‌ی بسیاری از این موارد را در کشورهای مختلف می‌توان مشاهده کرد. در واقع استفاده از اسطوره‌ها و افسانه‌ها برای جذب گردشگر، یکی از شیوه‌های هوشمندانه در این زمینه است. این‌که هر از چند گاهی کشورهای حوالی خودمان، ادعا می‌کنند که بقایای کشتی نوح را یافته‌اند یا عنوان می‌کنند با دلایلی که در دست دارند می‌توانند اثبات کنند کشتی نوح بر کوهی که در بخشی از کشور آنان واقع شده، فرود آمده است، یکی از دلایل جلب توجه و نهایتا جذب گردشگر برای مکان مورد نظر است. به طور مثال، در نخجوان آذربایجان کوهی وجود دارد که مردم محلی معتقدند این همان کوهی است که اصحاب کهف در آن به خواب طولانی خود فرو رفتند و جالب این‌که تنها به همین دلیل، گردشگران به آنجا می‌روند و حالا یکی از مناطق جذب گردشگر در نخجوان است.

اما کشور ما چقدر توانسته از این امکان برای جذب گردشگر استفاده کند؟ آرش نورآقایی، رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی راهنمایان گردشگری تهران، پرسش ما را این‌گونه پاسخ می‌دهد: شاید لازم به یادآوری نباشد که ایران ما از لحاظ تنوع اسطوره‌ها و افسانه‌ها مقام ویژه‌ای دارد. با این وجود، ما از این زاویه، خود را در میان کشورهای دیگر دنیا مطرح نکرده‌ایم. نگارنده حتی از این تاسف، پا را فراتر می‌گذارم و اظهار می‌کنم که امروزه کمتر کسی از هم‌میهنان از تنوع اسطوره‌ها و نقش آن‌ها آگاهی دارد. چنان‌که اگر از همه‌ خوانندگان این نوشتار سوال شود مجسمه‌‌ای که در وسط میدان «حر» وجود دارد، مجسمه چه شخصیت اسطوره‌ای است، احتمالا کمتر کسی به آن پاسخ درست خواهد داد.

از این موضوع که بگذریم و نگاهی به اسامی شهرها، قلعه‌ها، مکان‌ها و آثار تاریخی کشورمان بیندازیم، متوجه اسامی اسطوره‌ای بسیاری می‌شویم و نام‌هایی را می‌بینیم که مربوط به افسانه‌هاست: "قصر شیرین، قصر بهرام، زیج منیژه، قلعه رستم، قلعه ضحاک، زندان سلیمان، تخت سلیمان، کوه بلقیس، تخت جمشید، هفت خوان، فرهاد تراش، شیرین و فرهاد و …" این اسامی نشان دهنده‌ی این موضوع هستند که روزگاری نه چندان دور، چگونه شخصیت‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای در باور مردم ایران حضوری فراموش نشدنی داشته‌اند.

نورآقایی در ادامه می‌گوید: اگر ایتالیایی‌ها برای رومئو و ژولیت مقبره نمادین ساخته‌اند، ما نیز به شیوه‌ای دیگر برای اشخاص مورد احترام، قدمگاه و مقبره ساخته‌ایم. به طور مثال در جزیره‌ هرمز و در میان آب‌های خلیج فارس، سنگ سیاه بزرگی وجود دارد که از آن به عنوان مقبره‌ "الیاس پیغمبر" یاد می‌کنند و در نزدیکی آن، در خشکی، بنایی وجود دارد که به مقبره‌ "خضر پیغمبر" معروف است، در حالی که به لحاظ اعتقادی، هر دوی این بزرگان را زنده‌ جاوید می‌دانیم. از سوی دیگر، معروف‌ترین بنای تاریخی کشورمان، "تخت جمشید" است که با استناد به نام "جمشید"، می‌تواند یکی از بنیادی‌ترین شخصیت‌های اسطوره‌‌ای ایرانی را به گردشگران معرفی کند و ارزش مضاعفی (از لحاظ گردشگری) به این فضای فرهنگی جهانی بخشید چراکه جمشید تقریبا از آن اسطوره‌های جهان‌شمول است که در بیش‌تر فرهنگ‌ها معادل دارد.


قصه‌سرایی، ظرفیت پنهان گردشگری

قصه‌سرایی امروزه یکی از میراث معنوی جهانی شناخته می‌شود و کشورهایی (همچون ترکیه و فلسطین) نحوه‌ قصه سرایی خودشان را در فهرست یونسکو به ثبت رسانده‌اند و ما در عوض، قصه‌های ایرانی و قصه‌سرای ایرانی و به عنوان بهترین نمونه، نقالی‌ شاهنامه، را به تاریخ سپرده‌ایم و خود خفته‌ایم. این‌ها، تنها بخش بسیار کوچکی از توانایی‌‌های ادبیاتی و دنیای وسیع افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی است که فابلیت جهانی شدن و در جهان عرضه شدن را دارند و می‌توانند در گردشگری مفید واقع شوند.

آرش نورآقایی، پژوهشگر و راهنمای گردشگری براین باور است که بسیاری از مکان‌های گردشگری که در کشور ما وجود دارند، با اسطوره‌ها و افسانه‌ها درآمیخته‌اند. اما موضوع این است که تا‌کنون از این منظر به آن‌ها توجه نشده و ما از تمام ظرفیت‌های موجود استفاده نکرده‌ایم. به طور مثال اگر تنها به روایت‌های شاهنامه فردوسی توجه کنیم، با دنیایی از افسانه و اسطوره‌ها مواجه می‌شویم که کمترین بهره‌ای از آن‌ها نبرده‌ایم.

اکنون این سوال مطرح است که با استفاده از مضامین افسانه‌ها و مفاهیم اسطوره‌ها در توسعه گردشگری چه می‌توان کرد؟ نویسنده کتاب"عددا نماد اسطوره" می‌گوید: برای جواب به این سوال بهتر است به چند پیشنهاد فرضی توجه کنیم: فرض کنید در استان سیستان و بلوچستان که آن را محل تولد "رستم" و محل بسیاری از اتفاقات شاهنامه می‌دانیم، موزه‌ای به نام "موزه‌ شاهنامه" بسازیم و در آن، برخی از داستان‌های شاهنامه را به روش‌های کارآمد و روزآمد روایت کنیم و تصویر و مجسمه‌‌ی بعضی از شخصیت‌های شاهنامه را طراحی و اجرا کنیم. آیا نتیجه‌‌ی این کار، این نخواهد بود که: ۱- گردشگران را به بخش دیگری از ایران ( که امروز کمتر مورد توجه گردشگران قرار می‌گیرد) هدایت می‌کنیم، ۲- ادبیات حماسی سرزمینمان به گردشگران معرفی می‌کنیم و ۳- در این میان ارج زبان فارسی و فردوسی هم بیش‌تر می‌شود.

 فرض کنید، ما هم همچون ایتالیایی‌ها، در یک باغ مصفا که نمونه‌اش را در ایران بسیار داریم، یک مقبره‌ نمادین از شیرین و فرهاد بسازیم و تراژدی این عشاق را برای گردشگران یادآوری کنیم. جالب این‌که ما در کوه بیستون مکانی را به نام "فرهاد تراش" می‌شناسیم و در شهرستان ایوان استان ایلام، اثری به نام "تاق شیرین و فرهاد" داریم که هر کدام قصه‌ای هم برای خود دارند، اما ما یا از این قصه‌ها کمتر آگاهی داریم و یا این‌که برایشان منزلتی قائل نیستیم. و این در حالی است که در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، همین قصه‌ها و افسانه‌ها پای گردشگران اروپایی را به ایران باز کرد تا راز گوهر شب چراغ و قالیچه‌ی حضرت سلیمان و گنبد طلا را بدانند.

آرش نورآقایی می‌گوید: ما دماوند را داریم و آرش را، آیا نمی‌توانیم بر فراز دماوند مجسمه‌‌‌ای از آرش بسازیم و برای هر کوه‌نورد خارجی، اسطوره‌ی او را روایت کنیم! و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، کشور ما را در دنیا با قصه‌های "هزار و یک‌شب" می‌شناختند و "چهل ستون" و "هشت بهشت" را محل قصه گویی شهرزاد می‌پنداشتند. موضوعی که ما از آن به شدت غفلت کردیم و اکنون هر شهر عربی خود را با عنوان شهر هزار و یک شب به دنیا معرفی می‌کند.

ادبیات: ارزش افزوده گردشگری

انگشت شمارند داستان‌های ایرانی که به شهر یا مکانی خاص توجه می‌کنند. از "کلیدر"، "زمین سوخته"، "چراغها را من خاموش می‌کنم" و مواردی معدود که بگذریم کمتر رمان و داستانی است که در بی مکانی نگذرد. آرش نوراقایی معتقد است که مردم شعر و ادبیات را دوست دارند و آن را درک می‌کنند اما ادبیات داستانی ما مکان‌مند نیست و شاید یکی از رسالت‌های ادبیات داستانی، این است که مکان‌مند شود؛ در صورتی که در کشورهای دیگرب چنین نیست. در انگلیس به راحتی می‌توان مکان‌هایی که چارلز دیکنز یا هری پاتر به آن اشاره کرده را یافت و یا ساخت اما داستان‌های ایرانی چنین امکانی را به مخاطب خود نمی‌دهند و تنها به توصیف یک فضای خیالی می‌پردازند.

به گفته رئیس هیئت مدیره انجمن راهنمایان گردشگری، فرهنگ و تاریخ ایران بر بستر ادبیات جاری بوده است. برای مثال خیام یک ریاضیدان و منجم است که شعر هم می‌گوید یا ابن سینا پزشک و حکیمی است که شعر را می‌شناسد پس ادبیات با گوشت و پوست و خون این مردم آمیخته است و چه خوب که راهنمایان گردشگری و کارشناسان ادبیات در کنار هم به تعریف مسیرهایی بپردازند که سعدی طی کرده را روستای محل زندگی فردوسی کجا بوده و سیاوش کسرایی و سهراب سپهری که کتابی دارد با عنوان " هنوز در سفرم..." به چه فضاهایی اشاره کرده؛ در هر حال ادبیات، ارزش افزوده‌ای برای گردشگری است و متولیان فرهنگی باید به این نکته توجه کنند.

 

 
English | صفحه اصلی | درباره ما | اخبار | ثبت نام در همایش | تماس با ما